خلاصه کتاب: گاو خونی

به قلم: علی قربان‌پور و حسین علی‌بابایی

راستی هر کسی آرزویی داشت و پس من هم آرزویی داشتم و از خودم پرسیدم آرزوی من چی بود و به خودم گفتم آرزوی من این بود که پدرم

آرزوی من این بود که پدرم

آرزوی من این بود که پدرم می‌مرد. وحالا که مرده بود، هیچ آرزویی نداشتم.