سفر همیشه حال عجیبی دارد، خودت را به هم می‌ریزد، دنیای کوچکت را در خود می‌شکند و باز می‌سازدت. سفر را کوچیدن معنی کرده‌اند؛ برداشتن ضرورت‌ها و سبک کردن اثاث، حرکت کردن و رفتن، به شهری یا کشوری دیگر. اما مبدا و مقصد همیشه این‌قدر سر راست نیست، گاهی از خود به دیگری می‌کوچیم - که نامش را عشق نهاده‌ایم - گاهی از جغرافیا به تاریخ. چشم‌ها را اگر بیشتر بشوییم خواهیم دید که همه‌مان مسافریم، از آدمی به آدمی دیگر. هر لحظه پوست می‌اندازیم و بزرگ می‌شویم، شاید بی‌آن که بدانیم.

 

این پرونده حرف آدم‌هایی است که مسیر سفر، پایشان را به این‌جا کشانده یا کیلومترها از اینجا دورشان کرده‌است. از لذت سفر، سختی و زخم نوشته‌اند و از تجربهٔ تغییر و پوست‌اندازی‌هایشان در مواجه با محیط جدید گفته‌اند. در مسیر زندگی این تغییرات، پیچ و خم‌های بعد از انتخاب دوراهی‌اند که هر چند طی کردن آن‌ها سخت است و خیلی وقت‌ها آدم بعد از عبور از آن‌ها شکل و شمایل دیگری پیدا می‌کند،اما وزن زیادی در روایت‌هایمان ندارند.

شاید چون زمان تغییر و تطابق، زمان به نسبت کوتاهی است. یا رنج زیاد عبور از آن‌ها فراموشی را برای مغز ناگزیر می‌کند؛ شاید بعد از گذشت زمان، دورهٔ گذر را جزئی از هویت خودمان نمی‌دانیم، در دورهٔ گذر کردن نه خودِ قبل از سفریم و نه خودِ بعد از سفر. شاید هم چون به اندازهٔ کافی خوش‌تعریف نیست یادی از آن نمی‌کنیم.

راه‌حل جمعی ما اما برای غلبه بر چیزهایی که خوش‌تعریف نیستند، کمک گرفتن از روایت‌های شخصی و دست انداختن به تجربه‌های زیستهٔ نزدیک به خودمان است. در این پرونده سعی کردیم از انواع سفرها و رفت‌وآمدهای حول دانشکده روایت جمع کنیم.

رسول اخوان و الیاس حیدری در حالی از برداشت‌هایشان از سفر و تغییر زندگی می‌نویسند که یک ترمی می‌شود که از ایران به کانادا و سوییس رفته‌اند. یاسمین گلزار و امیرعلی ابراهیم‌زاده و علی مهدوی‌فر یک ترم است که از دبیرستان به دانشگاه آمده‌اند و از دانشگاه و هیاهوهایش نوشته‌اند. کیانوش عباسی از جبر جغرافیایی‌ای که بر تجربهٔ تابستانی‌اش در انگلیس سایه انداخته گفته و متین یوسفی از پیچ تند و خوشایند زندگی‌اش با خواندن ارشد هوش مصنوعی دانشکده در حالی که کارشناسی را در دانشکدهٔ مهندسی عمران دانشگاه تهران گذرانده بود، نوشته است.