عامهپسندی
به قلم: عطیه غفارلو مقدم
به عنوان بخشی از جامعهٔ دانشجویان هرازچندگاهی درگیرِ کتابِ شریف، بهار امسال در یکی از جلسات کتابخوانی شرکت کردم و در میانهٔ بحث، صحبت از رمانی بسیار قدیمی و پر تیراژ شد؛ عدهای که انگار حرف زدن از این رمان لکهٔ ننگی بر کارنامهٔ پر از "کامو" و "کوندرا"یشان باشد، سریعاً معترض شدند که وقت جلسه را نباید هدر بدهیم و بحث به موضوع قبلی برگشت و همان جا این سوال در ذهنم ایجاد شد که چرا در جامعهٔ دانشگاهی اطراف ما این همه جبههگیری در خصوص کتابهای عامهپسند وجود دارد در حالی که بخش اعظم همین جامعه هم این کتابها را میخوانند؟ و چرا اساساً میتوان عنصر عامهپسندی را فاکتوری منفی برای توصیف یک کتاب در نظر گرفت؟
اولین نقطهٔ اختلاف مخالفان و موافقان عامهپسندی در تعریف آن است. عامهپسند در معنای لغوی به معنی: «ویژگی آنچه همگان میپسندند» است اما تعریف شناختهشدهٔ ادبیات عامهپسند صرفاً با معیار اقبال عمومی تعریف نمیشود و برچسبهای دیگری چون بیمحتوا و سطحی را نیز دارد و به همین خاطر باید بدانیم که در ادبیات یک مفهوم عامهپسند و یک مفهوم عوامپسند داریم. عوامپسند اثری است انباشته از کلیشه و بدون نوآوری و خلاقیت که درکش نیاز به تفکر و دانش ندارد و در نتیجه پرورانندهٔ اندیشه هم نیست. اما عامهپسند اثری است که در جذب مخاطب عام موفق است و در این میان کتابهای پرفروشی را داریم که با هر دو دسته همپوشانی دارند. خیلی اوقات جامعهٔ اطراف ما عامهپسند و عوامپسند را یکی فرض میکند و در مورد هر دو یک رویکرد را در پیش میگیرد؛ حال آنکه با این تقسیمبندی، کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی، زویا پیرزاد و رضا امیرخانی همگی در دستهٔ عامهپسند قرار میگیرند.
نکتهٔ بعدی در بحث عامهپسندی این است که بسیاری از روشنفکران، کتاب عامهپسند را کمارزش میشمارند زیرا عامهپسندی را هممعنی ابتذال میدانند و در واقع معتقدند بسیاری از نویسندگان با درگیر کردن احساسات و غرایز نازل مخاطب، اثر را به سمت عامهپسند شدن سوق میدهند. در حالی که حسین پاینده-استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی- میگوید: « تودهگیر شدن هر الگویی منوط به وجود زمینههای عینی در حیات اجتماعی ما است. مقصودم این است که امر عامهپسند گسترش نمییابد و همهگیر نمیشود مگر این که اوضاع اجتماعی و شرایط هم مساعد و تسهیل کنندهٔ آن باشد.» همچنین اضافه میکند: «کلمهٔ ابتذال این را القا میکند که گویا وقتی آحاد جامعه در پدیدههای عامهپسند دخیل میشوند، به نوعی به انحطاط اخلاقی هم دچار میشوند.» و میدانیم که این در خصوص بسیاری از کتابهای عامهپسند صدق نمیکند.
در واقع از موارد ذکر شده در بالا و مجموعهای از موارد دیگر میتوان این طور نتیجهگیری کرد که ادبیات عامهپسند حد و مرز مشخصی ندارد و این مرزبندی نه فقط برای جدایی ادبیات عامهپسند از عوامپسند، که برای جدا کردن ادبیات عامهپسند از نخبهگرا نیز شکست میخورد. در تاریخِ ادبیات نمونههای بسیاری وجود دارند که این مرزبندی را شکستهاند. معاصرترین نمونهٔ این گونه آثار، کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» از زویا پیرزاد است که در ابتدا رمانی عامهپسند تلقی میشد اما با گذشت زمان کمتر کسی را میتوانیم پیدا کنیم که آن را رمانی چندلایه و درخور توجه نداند و برعکس این امر نیز در رمان «منهتن ترنسفر» از دوس پاوسوس صادق است که در ابتدا یک شاهکار ادبی شناخته میشد و به مرور زمان با طی نمودن مسیر معکوس کتاب قبلی به ادبیات عامهپسند راه پیدا کرد.
اگر بخواهیم کمی از تعریف بگذریم باید بپرسیم آیا خواندن این گونهٔ ادبیات شایستهٔ تحقیر است و اساساً باید نسبت به آن و نقد آن بیتوجه بود؟
بدیهی است که اگر کمی به دموکراسی در فضای نشر معتقد باشیم باید اجازه دهیم ادبیات عامهپسند در کنار ادبیات نخبهگرا اجازهٔ ظهور و بروز پیدا کند و یک جامعه نیاز دارد که گرایشهای گوناگون ادبی در آن رشد کنند. علاوه بر این ادبیات عامهپسند امروزه به عنوان یک ژانر ادبی در سراسر جهان پذیرفته شده است و جایگاه خودش را دارد. ما نباید از عامهٔ مردم انتظار داشته باشیم «صادق هدایت» یا «دولت آبادی» بخوانند. ادبیات عامهپسند به نوعی رسالت برقراری ارتباط با تودهٔ وسیعی از جامعه را برعهده دارد. و میتوان گفت اگر امروز بسیاری از این جامعه رمان میخوانند شاید به دلیل همان رمانهای سادهای است که در ابتدا خواندهاند و با آنها ارتباط برقرار کردهاند.
رضا امیرخانی در مصاحبهای با همشهری مینویسد: «اصولاً مقابله با کارهای عوامپسند یک کار بیمعنا است. آن که امروز کتاب فهیمه رحیمی میخواند، بسیار جلوتر است از آن که هیچ کتابی نمیخواند. مهم، ارتقای نردبانی کتابخوانها است. آن را که کتاب فهیمه رحیمی میخواند، با یک تلنگر میشود سوقش داد به کتاب بامداد خمار حاج سیدجوادی و از آن جا به کتاب چراغها را من خاموش میکنم پیرزاد و از آن جا به... مقابله با فهیمه رحیمی، مقابله با پله اول نردبان کتابخوانی است.»
نکتهٔ دیگری که در دفاع از ادبیات عامهپسند میتوان مطرح کرد این است که نباید از رمان انتظار کلاس درس را داشته باشیم؛ البته که میتوان در یک رمان درسهایی هم داد، اما برای جامعهٔ پرسرعت امروزی شاید رها شدن از تمامی افکار و غرق شدن در رمان حتی برای ساعاتی مفید و موثر باشد. نتایج یک بررسی آماری در انگلیس نشان میدهد که ۸۰ درصد مردم برای رهایی از فکر کردن پیش از خواب به سراغ یک رمان پلیسی میروند.
در نهایت میتوان گفت در جامعهٔ اطرافمان و شاید همین جامعهٔ دانشجویی، برخورد صفر و یکی با کتاب عامهپسند و دستهبندی انسانها با فرمول ثابت « بگو چه میخوانی تا بگویم که هستی» چندان پاسخگو نیست و شاید مهم این باشد که عادت به خواندن پیدا کنیم، چون در نهایت این عادت میتواند زمینهساز خواندن کتابهای بهتری شود وعلاوه بر این تحقیر این گونهٔ ادبیات میتواند منجر به حذف آن شود، مثل بلایی که پیش از این بر سر پاورقینویسی در ایران آوردیم….