نت‌فلیکس کاغذی

به قلم: کوثر نجفی اقدم

 

متنی که در ادامه می‌خوانید ترجمه مقاله‌ای با عنوان «چرا باید همین حالا binge-reading را شروع کنید» نوشتۀ Ben Dolnick در نشریه NY Times است. به عنوان کسی که معمولا وقتی کتاب خوبی زیر دستش بیفتد آن را «قورت می‌دهد» توصیه می‌کنم حداقل یک بار هم که شده پیشنهاد این متن را عملی کنید!

چند سال پیش در یک شب تابستانی برق‌مان قطع شد. از آن جایی که مثل همیشه امکان تماشای نت‌فلیکس و وب‌گردی را نداشتم، شمعی روشن کرده و سراغ رمانی با ژانر هیجان‌انگیز از «روث رندل» رفتم. این اولین باری بود که پس از مدت‌ها، تنها منبع سرگرمی من برای باقی روز تنها یک جلد کتاب بود.

و بله دقیقا همان‌قدر که تصور می‌کنید جذاب و دنج و دوست‌داشتنی بود و بله اینترنت خر است! اما چیزی که در این میان، بیشتر از دلپذیری این تفریح شبانگاه، ذهنم را به خود مشغول کرد، تاثیر سرعت جلو بردن کتاب در دلپذیری این تجربه بود. تا قبل از آن شب، کتابم را به روش معمول‌ پیشینم می‌خواندم؛ یعنی روزی ۵ الی ۱۰ دقیقه آن هم پیش از خواب. در این مدت، کم و بیش از خواندن کتاب لذت می‌بردم؛ آزاد شدن مجرمِ داستان از زندان و تلاش‌های او در جهت یافتن قربانی‌ بعدی‌اش را دنبال می‌کردم. اما لذت بردنم از کتاب مانند لذت بردن فرد تشنه‌ای بود که جرعه جرعه به او آب می‌دادند. هر جرعه آن تسکین‌بخش بود اما ترجیح می‌دادم یک پارچ کامل را سر بکشم. اما حالا با یکی دو ساعت کتاب خواندن مداوم، به سرچشمۀ رودخانه رسیده‌بودم. حالا دیگر می‌توانستم صدای زلال نویسنده را در جریان آب بشنوم. می‌توانستم زیرکی تله‌ای را که برای مجرمِ محکوم به شکست خود کار گذاشته‌بود را در‌یابم.

 

تا قبل از ماراتن «رندل‌خوانیِ» حاصل از طوفان آن شب تابستانی، به روش اشتباهی کتاب می‌خواندم. «جان گاردنر»، منتقد ادبیات، می‌گوید که وظیفۀ نویسندۀ رمان، خلق «یک رویای زنده و مداوم» برای خواننده است؛ اما به نظر می‌رسید من از نوعی آپنه1 خواب رنج می‌بردم. به قدری عادت داشتم منقطع و پریشان کتاب بخوانم که از لذت واقعی کتاب خواندن محروم شده‌بودم. مثل این بود که فقط به صورت بریده بریده قادر به تماشای فیلم باشم، یا این که از طریق قراضه‌ترین هِدسِت بلوتوثی موسیقی گوش کنم.

 

متوجه شدم که این سبک از کتاب خواندن مرا در یک دور باطل انداخته‌بود. رفته رفته کمتر کتاب می‌خواندم چون کمتر از آن لذت می‌بردم . این کار باعث می‌شد جذابیت کتاب‌خواندن باز هم کمتر شود و مرا به کمتر خواندنِ کتاب سوق می‌داد. بدین طریق، جابه‌جا کردن و جلو بردن نشانِ لایِ کتابِ2 «Wolf Hall» کم از کوه کندن نداشت!

 

به صورت کاملا اتفاقی یکی از بزرگ‌ترین عیب‌های کتاب و کتاب خواندن را یافته‌بودم (رسانه‌ای که در این دوران عیب و ایراد کم ندارد.). ]فهمیدم که[ هیچ تیم مهندسی شده‌ای به دنبال تشویق خوانندگان به کتاب‌خوانی مفرط و متوالی3 نیست. هیچ تکنولوژی خودکاری طراحی نشده که شما را از یک فصل کتاب به آسانی و با سرعت به فصل بعدی ببرد. فقط شمایید و سکوت اتاق‌تان و صفحه پایانی فصلی از کتاب و گوشی همراهی که کمی آن طرف‌تر به شما چشمک می‌زند. در چنین شرایطی کسی شما را به خاطر کنار گذاشتن دوبارۀ «کنت مونت کریستو» مذمت نخواهد کرد. شاید کتاب هم مانند لیوان آب روی پاتختی‌تان خودبه‌خود تپخیر شود.

 

اما در هر کتابی، اگر در انتهای یک فصل ممارست به خرج دهید و خواندن را ادامه دهید و انتهای فصل بعدی هم همین کار را بکنید، اتفاق شگفت‌انگیزی می‌افتد. داستان‌ها و قضیه‌های فرعی‌ای که تا کنون تیره و تار و نامفهوم بوده‌اند (اون یاروی ناخدای کشتی که مُرد جریانش چی بود؟)‌ شفاف می‌شوند. کنایه‌ها و ارجاعات طنز‌آلود مرتبط به وقایعی که ده‌ها یا صد‌ها صفحه از هم دور هستند، واضح‌تر فهمیده‌ می‌شوند. صدای نویسنده به عمیق‌ترین لایه‌های فکری شما رسوخ می‌کند.

 

به عبارت دیگر شما با سرعت زیادی در کتاب به جلو رانده خواهید شد، در کتابی که زمانی یک بار سنگین دیگری در میان بارهایتان بود. البته این رانده شدنِ به جلو استرس‌آور و خسته‌کننده نیست؛ رانده شدن دلپذیری‌ست از همان‌هایی که باعث می‌شود تا نزدیکی‌های صبح با دوستتان مشغول صحبت شوید.

 

ممکن است بگویید که چنین حرف‌هایی از زبان یک نویسندۀ ژانر تخیلی کمی قابل بحث است. از کتا‌ب خواندن لذت کافی را نمی‌بری؟ بیشتر بخوان! تندتر بخوان! مشکل از توست! اما نتیجه این روش خواندن، یعنی سر کشیدن کتاب‌ها به جای جرعه جرعه نوشیدنشان، این است که زمانی که کتابی مناسب شما نیست، زودتر متوجه این امر می‌شوید. در این مواقع می‌توانید بدون شک و عذاب وجدان این که شما با روش خواندنتان باعث کم شدن جذابیت کتاب شده‌اید، آن را کنار بگذارید.

 

حال ممکن است بگویید که بسیار خب! اگر بیکار و بازنشسته بودم و هزاران مشغله دیگر نداشتم، به این روش کتاب می‌خواندم. اما چه کسی وقتش را دارد؟

 

در جواب باید بگویم که بیایید کمی درمورد «وقت‌تان» صحبت کنیم!

چرا که ذهن آدمی با وجود همۀ استدلال‌های منطقی‌اش، عطشِ سیری‌ناپذیری برای لذت بردن دارد. زمانی که کتابی را به دست گرفته‌ام و از خواندنش لذت می‌برم، گویی به واقع صفحات کتاب به اختیار خود ورق می‌خورند. به حالتی می‌رسم که در زمان‌های مختص باز و بسته کردن بی‌هدف و پشت سر هم اپلیکیشن‌های مختلف، مشغول خواندن کتاب می‌شوم.

در نهایت هم لذت بردن، با صرف نظر از ادعای فاخر بودن، اصلی‌ترین دلیلم برای خواندن کتاب است. زمانی که کتاب مناسبی را پیدا کرده‌ و به روش درستی مشغول خواندن آن هستم، کتاب خواندن بسیار سرگرم‌کننده و جذاب است؛ سرگرمی از آن نوعی که مو بر تن آدم سیخ می‌کند و با روح و روان آدم بازی می‌کند. در واقع یک رویای زنده و مداوم است که به طرز عجیبی از بیرون کارگردانی می‌شود اما خود مسئول انتخاب بازیگران هستم. و البته خواب نمی‌بینم و بیدارم. برای نت‌فلیکس دیدن فعلا وقتی ندارم.


 

 

1 وقفهٔ تنفسی در خواب یا آپنه خواب یک اختلال خواب است که باعث توقف یا کاهش تنفس برای مدتی کوتاه (اما با تعداد بار زیاد) در طول خواب می‌شود.

 

2 bookmark

 

3 binge reading