گفتیم و نوشتیم از آنچه به نظرمان آسیب‌های سیستم آموزش فعلی‌ می‌آمد. از نواقصی که در محتوای ارائه شده به چشم  می‌خورد تا تاثیری که شیوه آموزشی‌ بر رفتار آموزشی دانشجویان می‌گذارد. حال می‌خواهیم از واکنش‌های خود ما دانشجویان نسبت به امر آموزش و نقش‌های موثر یا مخربی که در این امر یا سایر امور مشابه می‌توانیم داشته باشیم بگوییم. احتمالا اولین قدم همین است که نسبت به آنچه در قبال گذراندن بخشی از عمر خود در دانشگاه می‌آموزیم و طعام فکری ما را تشکیل می‌دهد و قرار است توشه علمی ما در آینده باشد حساس باشیم; هر کجا نقصی در محتوا و شیوه ارائه آن احساس کردیم به شیوه مستدل بیان کنیم و به دنبال بهبود آن باشیم. کمبودهای سیستم آموزشی یا هر بخش دیگری از محیطی که در آن زندگی می‌کنیم را به حساب آنکه "این نیز بگذرد" تحمل نکنیم و به فکر اصلاح معایبی باشیم که سرمایه‌های انسانی بزرگی در طول زمان با آن درگیر هستند. و چه کسی نواقص یک چرخه را بهتر از کسانی که در آن حضور دارند و در آن زندگی می‌کنند درک می‌کند و برای آن اهمیت قائل می‌شود؟ در این مسیر اصلاح شاید لازم باشد گاهی از پیله ای که ساختار آموزشی برایمان بافته  خارج شویم و احتیاطی که به خاطر "به چشم معیارهای آموزشی دانشگاه خوش آمدن" گریبان‌گیرمان شده است را کنار بگذاریم. استقبال از برنامه‌هایی که در بستر فوق برنامه تعریف می‌شوند و به دنبال پرداختن پویاتر و به‌روزتر به زمینه‌های علمی با کمک اساتید هستند می‌تواند نمونه‌ای از این جسارت ورزیدن باشد. و چه بسا چنین برنامه‌هایی بتوانند شیوه‌های نوین آموزشی را محک بزنند و بعد از آزمون و خطاهایی که نمی‌توان هزینه‌ آن را در سیستم صلب آموزشی پذیرفت، مدل‌های آموزشی تازه‌ای را جهت راه پیدا کردن به مسیر اصلی آموزش ارائه دهند.

    از این‌ مسائل که بگذریم در راه پیشبرد مسیر دانشجویی‌، از منظر آموزش،‌ خیلی مواقع در کنار سیستم آموزشی خودمان هستیم که تعیین کننده‌ایم، نمونه آشکار آن دستیاران آموزشی دروس هستند که گاهی بار عظیمی از ارائه درس را، چه درست و چه غلط، به دوش می‌کشند و نقش به سزایی در کیفیت ارائه دروس دارند(در شماره قبل  به آن پرداخته شد). کیفیت دستیاران آموزشی تا حد خوبی از ماست و بر ماست و جا دارد که برای کارایی هر چه بیشتر آن وسواس بیشتری به خرج دهیم. هر چند که مشوق‌هایی که در سیستم آموزشی‌ فعلی برای دستیارشدن وجود دارند لزوما به بهینه انتخاب شدن و عمل کردن دستیاران آموزشی نمی‌انجامند.

همچنین در کنار این موارد می‌توانیم به معایب دیگری که در فرهنگ آموزشی‌ ما وجود دارد هم اشاره کنیم، از فردگرایی‌ای که بعضا بینمان جا افتاده است و اعتقاد چندانی به روند یادگیری جمعی نداریم و برای مثال باعث می‌شود حضور هم‌کلاسی‌های قوی در یک درس را به چشم تهدید ببینیم، نه فرصت; تا رفتارهای سخیف‌تری مثل کپ زدن که از جنس پاک کردن صورت مسئله هستند و نه حل کردن آن. رفتارهایی که باعث می‌شوند حق نقد را از خودمان سلب کنیم و شاید ناشی از همان دید لحظه‌ای تحمل کردن و گذشتن باشند.

البته که فقط نواقص در کار نیست و همین حالا هم خیلی از پیشرفت‌ها در بستر کارهای گروهی‌ اتفاق می‌افتد. کارهای تیمی‌ای که در بستر فوق برنامه یا فعالیت‌های درسی گروهی شکل می‌گیرند بر این موضوع گواهی می‌دهند. امیدواریم با پرورش این الگوهای رفتاری سازنده به بهینه شدن امر آموزش کمک کنیم و گاهی هم سوزنی به خودمان بزنیم در حالی که جوالدوز را به سمت سیستم آموزشی نشانه می‌رویم.