به قلم: محمدحسین بهمنی

به بهانه‌ی جشن نیمه‌ی شعبان ۱۳۹۸ دانشکده


تو کسیتی؟ چیستی؟ کجایی؟
آری، جواب این ها را نمی دانم، ولی میدانم که هستی
می‌دانم که میایی
میایی و تمام می‌کنی این ظلمت را
این ظلمت هزار ساله را
میایی و پایان می‌بخشی به این جدایی
این جدایی امت از امام
اما کِی؟
بس نیست؟
به خدا دیگر طاقت دوری نداریم
به خدا دیگر تحمل این همه سیاهی را نداریم
صبرمان لبریز شده
جانمان به لب رسیده
دیگر تاب نداریم...
مگر نگفتی صبر کنید و دعا؟
پس چه شد؟
چقدر صبر
چقدر تحمل
چقدر انتظار
بس نیست؟
آقا جان
بیا
بیا و پایان بده به این سیاهی ها
به این انتظار ها

بیا
بیا و حلوای صبرمان شو